English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2488 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision table U جدول تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decision table U جدول تصمیم
decision making U تصمیم گیری
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision theory U نظریه تصمیم گیری
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI U طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
manning table U جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
symbol table U جدول نمادها جدول نمادی
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
correction index U جدول تصحیح خطای توپ جدول تصحیح یا تصحیحات
spelling table U جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
pluck U تصمیم
avows U تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
avowing U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
will-power U تصمیم
resolve U تصمیم
resolutions U تصمیم
resolution U تصمیم
resolves U تصمیم
plucks U تصمیم
determination U تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
decisions U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
nonplus U بی تصمیم
avow U تصمیم
rulings U تصمیم
decision U تصمیم
ruling U تصمیم
determiners U تصمیم گیرنده
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
minds U تصمیم داشتن
freehand U ازادی در تصمیم
determiner U تصمیم گیرنده
undecidable U تصمیم ناپذیر
minding U تصمیم داشتن
mind U تصمیم داشتن
afore thought U سبق تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
determine U تصمیم گرفتن
resolutely U از روی تصمیم
resolutions U نیت تصمیم
resolution U نیت تصمیم
determines U تصمیم گرفتن
determining U تصمیم گرفتن
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision symbol U علامت تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
resolve U تصمیم گرفتن
decision tree U درخت تصمیم
special verdict U تصمیم ویژه
decidable U تصمیم پذیر
decidability U تصمیم پذیری
to take a d. U تصمیم گرفتن
decision theory U تئوری تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
make up one's mind U تصمیم گرفتن
joint resolution U تصمیم مشترک
resolves U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
nonplus U بی تصمیم بودن
canons U : تصویبنامه تصمیم
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
regnum U تصمیم مقتدرانه
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
to make a decision U تصمیم گرفتن
canon U : تصویبنامه تصمیم
logical decision U تصمیم منطقی
decision box U جعبه تصمیم
decide U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
without aforethought U بدون سبق تصمیم
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
determining U اتخاذ تصمیم کردن
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determines U اتخاذ تصمیم کردن
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
sub judice U بدون تصمیم قضایی
verdicts U تصمیم هیات منصفه
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
self determination U تصمیم پیش خود
preform U قبلا تصمیم گرفتن
verdict U تصمیم هیات منصفه
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
tabled U جدول
scheduled U جدول
schedule U جدول
logs U جدول
tableau U جدول
tabling U جدول
scale U جدول
tables U جدول
tableaus U جدول
schedules U جدول
tableaux U جدول
table U جدول
chamfered kerb U جدول پخ
curbed U جدول
border stone U جدول
chart U جدول
charted U جدول
curb U جدول
charting U جدول
charts U جدول
curbing U جدول
log U جدول
kerbs U جدول
kerb=curb U جدول
kerb U جدول
irrigation channel U جدول
curbs U جدول
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
tabulating U جدول بند
virtual table U جدول مجازی
tabulating U جدول بندی
kerbs U جدول پیاده رو
tabled U لوح جدول
periodic table U جدول دورهای
periodic table U جدول تناوبی
conversion table U جدول تبدیل
table U لوح جدول
tabling U لوح جدول
tabulates U جدول بندی
worktable U جدول کار
tables U لوح جدول
time table U جدول زمانی
addition table U جدول افزایشی
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1اصلاح ترجمه
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1They decided to buy the company outright.
2interfereometry
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1ببینیم کارها چطور پیش می رود بعد تصمیم میگیریم
1Formation Process
1When I made my decision to retire,
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com